من و نی نی ها

ناباورانه

سلام عزیزای مامان خودمم دقیقا یادم نمیاد که  اخرین بار کی براتون پست گذاشتم.چون این چند ماهه خیلی سخت گذشت.بابایی داود از پیش مارفت و بعد گذشت این چند ماه ما هنوز از شوک رفتن ناگهانیش بیرون نیومدیییییییییییممممممممممم بابا دلم خیلی برات تنگههههههههههه ...
10 اسفند 1392

امشب یه شب خاص

سلام یکی یک دونه های من امروز صبح قراره با مامانی و خاله مهناز بریم بیرون تا برای پدر بزرگ و بابایی کادو به مناسبت روز پدر و روز مرد بخیریممممممممممم. (قربون هر دوتاشون برم من) نمی دونی چقدر دوست داشتم فردا به جای هدیه روز مرد به بابایی خبر پدر شدنش و بدم اما نشد که بشه. عیب نداره ایشالله اگه خدا بخواد تولد بابایی که 18 تیر این خبر و بهش میدممممممممممممممم   الان برگشتیم خونه .برای بابایی یه ساعت خریدم (مارکه ها )امیدوارم دستش کنه.برای بابایی داوود هم   کفش خریدم .شب هم قراره بریم لمکده به دعوت ماما نی فریده ها.قراره عمو ابراهیم اینا(ما عموصداش اما در واقع پسرعمو بابایی داوده)هم بیان .بازممی گم جاتون خ...
2 خرداد 1392

خدا

خدا آن حس زیبائیست که در تاریکی   صحرا   زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت   را   یکی آهسته می گوید   کنارت هستم ای تنها   و دل آرام می گیرد   ...
2 خرداد 1392

خاله مهناز

سلام خوشگلاي من . الآن من خونه مامانيم . اومدم پيش خاله مهناز . منتظریم بابایی هم بیاد شب قراره همگي بريم بيرون .كي باشه شما هم به ما ملحق بشين ...
31 ارديبهشت 1392

بابایی

عزیزای من دارم میرم برای بابایی گل گاوزبون با سنب الطیب دم کنم .که این چند روزه خیلی سرش شلوغه و به خودشم نمی رسه حداقل شب راحت بخوابه ...
29 ارديبهشت 1392

هی وای

امروز با هزار امید و آرزو رفتم آزمایش دادمممم .اما مطابق چند بار قبلی - بود خیلی دلم گرفت. کلی واسه خودم گریه کردممممم . ولی بازهم مثل همیشههههههههههه مامانی جونمممممممممممممم که الهی قربونش برم منو دلداری داد گفت مطمین باش هر وقت موقعش برسه خودش میاد تو دلت اما یه خبر خوبم براتون دارممممممممممم اونم اینکهههههههههه خاله مهناز داره میاد پیشمون ...
29 ارديبهشت 1392

دل نوشته 2

 سلام !نمی دونم امروز به خوبی تموم میشه یا نه .اگه امروز و پریود نشم !یکم امیدوار میشم که باردار باشم !یعنی اینکه ممکنه مهبد یا مه گل تو مامانشون  باشند شایدم هر دوتاتون امیدوارم که این بار حامله باشمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم خدا جونم نا امیدم نکن دیگه اگه امروز پریود نشم فردا میرم آزمایش خون می دمممممممممممممممممممممممم ...
28 ارديبهشت 1392

دل نوشته

  فرزند عزيزم آن زمان كه مرا پير و از كار افتاده يافتي اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هايم را كثيف كردم و يا نتوانستم لباسهايم را بپوشم اگرصحبت هايم تكراري و خسته كننده است صبور باش و دركم كن به ياد بياور ، وقتي كوچك بودي ، مجبور مي شدم روزي چند بار لباسهايت را عوض كنم براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور مي شدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنم وقتي نمي خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نكن وقتي بي خبر از پيشرفت ها و دنياي امروز ، سئوالاتي مي كنم با تمسخر به من ننگر وقتي براي اداي كلمات يا مطلبي ، حافظه ام ياري نمي كند ، فرصت بده وعصباني نشو وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند ، دستانت...
11 آذر 1391

دلتنگی

عزیزای من امروز بعد از چند ماه که بابایی و مامانی پیش ما بودن. دیشب دیگه رفتند خونه خودشون و ما دوباره تنها شدیممممممممممممممممممم.دیشب و امروز خیلی ناراحت بودم اما باز هم مثل همیشه بابایی بود و من دلداری داد .قربونش برم من ...
11 آذر 1391